دمدمای اذان مغرب زیر سه لا پتو چپیده بودم که گرم شم، چشمام داشت سنگین میشد که حس کردم زمین زیرم قیژقیژ میلغزه، زله بود! البته اینجا طبیعیه و زیاد اتفاق میوفته! ولی اونلحظه قلبم میخواست از جا کنده شه، بلند شدم چادرمو برداشتم دویدم توو هال و نزدیک بود غش کنم! میخوام بگم وعده خدا بی تردید محقق میشه و بعد از دمیده شدن در صور فقط الله اعلم به تمام امورات عالم! ۱۰ دی ۰۱:۴۴

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Quentin آذرا فروشگاه محصولات ایرانی تجربیات کاری چند دوست موسسه خدمات ثبتی تجهیزات دندانپزشکی آموزش زبان عربی | تعلیم اللغة العربیة آشپزخونه زیباترین حج اخبار ارزهای دیجیتال - پلتفرم معاملاتی ارزهای دیجیتال - صرافی آنلاین