یادمه، نچندان دوور یه وبلاگی رو دنبال میگردم که متعلق به یه دختر همسنوسال خودم بود! همیشه درباره همکاراش مینوشت، ازینکه چه تجربیاتی ازشان کسب کرده! درباره موردعلاقه هاش! درباره نفرتها، غمها، خوراکی ها و همه چی! هر روز مینوشت و همیشه به روز بود! مخاطب برایش مهم بود اینو از نوشته هاش میفهمیدم! با اینکه نمشناختمش و کلمه ای حرف باهاش ردوبدل نکرده بودم تمام دنیای دخترانه اش را دوست داشتم و باهاش احساس نزدیکی میکردم! تا اینکه از نوشته هایش یقینم شد نامزد کرده، بمرور حضورش کمرنگ شد! نوشته هاش رنگ و بوی جدید و تازه داشتند از دنیای قشنگی که واردش شده بود حرف میزد خب دیگه خیلی طولانی شد! خلاصه اینکه وبلاگشو پاک کرد رفت دنبال زندگیش، دیگه لابلای جمع محبوبان ندیدمش، ولی احتمالا باید اون بالا بالاها، روی ابرهای زندگی در حال پرواز باشد! خدا کند_

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

چاپ مرکزی اینستاگرام پلاس|instagramplus بازتاب نفس صبحدمان میلیاردرشو Veronica سال های دور از خانه (¯´ماندگارم`¯) دانستنیهای عجیب مشاوره وصدور ویزا Shannon